یک سالی بود که واسه ماهیگیری به دریا نرفته بودم. پس از ماه مبارک رمضان دلم بدجور هوس ماهیگیری کرده بود تا اینکه دیروز با دوستان برای امروز برنامه دریا ریختیم. به همین دلیل پس از نماز صبح قایق 15 فوت برادرم را که از دیشب آماده کردم به پشت ماشین بستم با توکل به خدا راهی بندر حَسینه(۶۰ کیلومتری غرب بندرلنگه) شدیم. خدا هم به ما لطف کرد و کلی ماهی مختلف گرفتیم از جِم جام و شرّی گرفته تا جَش و شهام . متاسفانه آنقدر غرق ماهیگیری شدیم که نفهمیدیم کی ساعت 11 شد و نتوانستیم فریضه نماز جمعه را به جا بیاوریم(که این خود نیز یک امتحان الهی بود).
ساعت 1 به خانه رسیدیم، خسته و کوفته بودم که یادم آمد امروز بازی سنتی پیروزی و استقلاله. خیلی وقت بود که تصمیم گرفته بودم فکرم را به اینجور چیزها مشغول نکنم و بخاطر این مسائل اعصاب و روان خود را به هم نریزم اما گفتم لا اقل تماشای این داربی حساس را از دست ندهم. خیلی خونسرد داشتم بازی را تماشا میکردم اما کم کم آن حس و حال سابق داشت در من ظاهر می شد و هر وقت پرسپولیس گلی را خراب میکرد می پریدم و پای خود را به چیزی میکوبیدم تا اینکه آن حرکت رحمتی دروازبان استقلال را دیدم که با خونسردی و حالت تمسخر توپ را نگه داشته بود و بازی را شروع نمیکرد دیگر حسابی مرا تحریک کرد و به هر قیمت که شده دلم میخواست پرسپولیس پیروز از میدان خارج شود.
این حرکت این دروازبان کاملا حاکی از بی تجربگی او بود آقای رحمتی فکر کرد با این یک گل که تیمش پیش افتاده بازی تمام شده و فراموش کرده بود که بیش از 70 دقیقه به پایان بازی مانده بود. به هر حال این بازی همانطور که دوست داشتم به پایان رسید و پرسپولیس بعد از سه سال در مقابل استقلال پیروز شود.
بازی که تمام شد خیلی هیجان زده نبودم ولی کمی از این پیروزی خوشحال بودم. میخواستم کم کم استراحت کنم که حدود ساعت ۵ بعداز ظهر یکی از دوستانم که به تازگی یک 206 صفر هم خریده بود دنبالم آمد و از من خواست دنبالش تا جایی بروم٬ تو خیابان هم تعداد زیادی موتورسیکلت که پرچم قرمز در دست داشتند با تکان دادن پرچمها و صدای بوق موتورشان خوشحالی خود را از این برد بروز میدادند. من هم که هنوز حسابی خسته بودم با دیدن ماشین دوستم کم کم گرسنه ام شد و بالاخره توانستم واسه شام یک شیرینی حسابی ازش بگیریم و دلی از عزا در بیاورم.
در آخر که ساعت نزدیک 8 شب بود داشتم به طرف خانه میامدم که ناگهان یک خبر خوش و غیر منتظره دیگر هم شنیدم که این یکی را دیگه نمیشه اینجا عنوان کرد...
به هر حال امروز خیلی به من خوش گذشت و به همین دلیل تصمیم گرفتم خاطره این روز را اینجا بنویسم یک یادگاری باشد برای سالهای آینده .
حالا هم آمدم خانه خیلی خسته ام و باید هر چه زودتر بخوابم و خود را برای فردا و شروع یک هفته کاری آماده کنم.
عنوان نابو بکنی نه ؟ ...خوبن !
سلام چوک لنگه عزیز ، چه ماهی تازه ! جون ادیت که برشته بکنی و با خرما بوخری . خوراک اصلی ماهیگیرون و جاشون قدیم ، راستی لنگه ماهی شلی ، چغوک و ترکنک هم صید اکنید ؟ این ماهیها بی برشته خیلی خشن .
خلاصه اگر روزی روزگاری هندوم لنگه ، قایق کا کات قرض بگر بریم ماهیگیری یک روز ، سلام ما به مردم خوب لنگه بخصوص ماهیگیرون برسون .
موفق بشی چوک عزیز
آی اتگفت.
اتفاقا همو ظهر چندتا از ماهیون جم جام برشته موکه و موخا.ماهی جم جام تو ای عکس پیدا نین حتما زیرن.
به هر حال جات خالی.
از ای ماهیون که تو اتگفت ایجا نین شاید هم بشت ولی ما چیز دگه بهش اگیم.
هر وقت هندی قدمت بر چشم.
حیف از تو که از لات ها و ارازل برسبولیس طرفداری کنی همه شون لات هستن زنده باد مردم نجیب لنگه
چه ماهیون خاشی .....
چه فوتبال نخشی!!!!
الهی روزهای خوش زندگیت مکرر و پایدار باشد.
سلام
عکسای بیشتری میگرفتی
بازم سلام...فکر کنم اگه به زبون لنگه ای بنویسم بهتره نه؟
وبلاگن خیلی باحاله...مه که خیلی خوشوم هند.
بهتر از ای نابو...در ضمن درمورد مطلب قبلیت باید بگم که خیلی کارت خوبی اتکرده که با آقای مقیمیان صحبت اتکرده...با ایشون هم آشنایی موهسته...واقعا خوشحال بودم که عکسشو امدی...
کارت درست.... به وبلاگ مو هم سر بزن...ممنون
سلام. باخت تیم محبوب ما بی تجربگی و اشتباهات مکرر دروازبان و تعویض های اشتباه مربی تیم بود.
اگر طالب لو درون دروازه بود و امیر خان روی نیمکت بود هرگز تا چند سال دیگه هم برنده نمیشدین.
وبلاگم به روزه. نگاهی مختصر به وبلاگ های جاسک
منتظرم
سلام چوک چطوری
آدرس چند جای جالب لنگه رو برام بذار اگه اومدم چند تا عکس بگیرم
هر وقت خواستی تشریف بیاری به من خبر بده تا با هم هر جا که دوست داشتی ببرمت.
قدمت بر چشم