بندرلنگه

وب نوشته های یک جوان لنگه ای

بندرلنگه

وب نوشته های یک جوان لنگه ای

گوم گوم سحری

یکی از آداب و رسوم قدیمی بندرلنگه که متاسفانه امروزه دیگر به فراموشی سپرده شده گوم گوم سحری میباشد.

البته این سنت قدیمی تنها مختص به بندرلنگه نبوده و در روستاها و شهرهای دیگر استان نیز و به نامهای مختلف مرسوم بوده.

این سنت بدین گونه بود که از ساعات اولیه بامداد اولین روز رمضان و نزدیکیهای موعود صرف سحر شخصی که مامور این کار بود با طبل و یا حتی پیپ حلبی در کوچه پس کوچه های شهر میگشت و با به صدا در آوردن طبل و کوبیدن در خانه ها مردم را برای سحری خوردن بیدار میکرد، گاهی وقتها نیز ابیاتی بسیار ساده نیز در هنگام نواختن طبل میخواندند.

 

کلمه گوم گوم نیز با توجه به صدای طبل نوازنده موسوم شد و  کسانی که در خانه بودند و صدای طبل را میشنیدند وقتی میخواستند بقیه را بیدار کنند میگفتند: بلند بش که گوم گوم سحری هنده و غایه سحری خردی. و کم کم در بین عموم به نام گوم گوم سحری رواج یافت.البته بعضی وقتها نیز مورد اعتراض بعضی خانواده ها به خصوص کسانی که بچه کوچک داشتند نیز مواجه میشدند. ولی بیشتر مردم از آنان رضایت داشتند.

 

معمولا افرادی که ماموران گوم گوم سحری بودند از افراد بسیار ضعیف و بیسواد بودند و در دهه آخر رمضان نزدیکیهای ظهر که میشد با به صدا در آوردن همان ریتم گوم گوم سحری و خواندن همان ابیات و گشتن در کوچه پس کوچه ها مردم را از وجود خود آگاه میکردند و مردم نیز که علت حضور آنان را در آن موقع از روز میدانستند هر کس به اندازه توان خود مبلغی را به عنوان حق الزحمه به گوم گوم سحری میدادند، عده ای نیز مقداری برنج یا شکر را در ظرف یا کیسه ای میکردند و به او میدادند.

در روز عید فطر نیز همان شخص دیگر بدون طبل و دهل به خانه ها سر میزد و دقایقی مینشست تا هر کس به اندازه کرمش عیدی خود را تقدیم گوم گوم سحری کند.

نظرات 11 + ارسال نظر
نینا جمعه 21 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 17:43 http://nina30may.blogsky.com

خیلی وبلاگ جالبیه..من ۲ سال دوره ی طرح مامایی ام را توی بیمارستان شهید بهشتی گذراندم... و از بندر لنگه خاطرات خیلی خوبی دارم... منو یاد اون موقع ها انداختی..

میلاد جمعه 21 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 17:52 http://behtarinsite.blogsky.com

سلام.رسم جالبی بود

سیاورشن جمعه 21 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 19:44 http://www.siavarshan.blogsky.com/

سلام ...و درود بر تو ...دلم بی شهر لنگه تنگ ابودن ...

بستکی شنبه 22 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 04:42 http://bastak.blogfa.com

سلام دوست لنگه ای من
بسیار مطلب جالبی بود و به سنت دیرینه و خوبی اشاره کرده اید چیزی که در دنیای تکنولوژی امروزی به صفحات تاریخ و کتاب های فرهنگ مردم برای جوان تر ها و برای آنان که تقریبا مویی را سپید کرده اند جز خاطره چیزیبه جا نمانده است.
موفق و پیروز باشید.
این جا میگویند: خوش نماز و خوش روزه.

قشم یکشنبه 23 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 00:47 http://www.nikkhoo.blogfa.com

سلام عزیز
شب قدر ما را دعا کن
خدا نگهدار

موسا دوشنبه 24 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 01:28 http://zehneziba.blogsky.com/

سلام
عجب روزهای خوبی بوده !
حالا جای آن گوم گوم سحری ها صدای زنگ ساعتهای هزار تومانیست که مردم را از خواب بیدار می کند .ساعتهایی که کافیست بزنی توی سرشان تا دیگر صدا ندهند !

واقعا
چیزی که من از قلم انداخته بودم چه زیبا شما گفتید.
احسنت

بندرجاسک سه‌شنبه 25 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 11:51 http://www.jaski.mihanblog.com

سلام به دوست عزیز لنگه ای. این رسم نیز تا مدتها قبل در منطقه جاسک رایجح بود که برای بیدار کرددن مردم در موقع سحر از این روش استفاده میکردند که امروزه خیلی به ندرت این رسم را دنبال میکنند.
وبلاگ بندرجاسک به روز است.
موفق باشی.

ابراهیم سه‌شنبه 25 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 13:29 http://inja-anja.mihanblog.com

سلام. گوم گوم سحری شما وارد وبلاگستان خواهد شد. موفق باشی

فریده قاسمی چهارشنبه 26 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 00:27 http://dokhtekong.blogsky.com

با سلام.مطلب زیبایی بود و مارا به دنیای کودکی مان برد.خدارحمت کند تمام گوم گوم سحری ها را.در مورد کلمه (گوم گوم) با توجه به رسوخ کلمات عربی در زبانمان می توان گفت (قوم قوم سحری)=(بلندشو بلند شو سحری)

پاورلیفتر یکشنبه 30 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 16:30 http://www.lahijweb.blogsky.com

سلام . من عاشق فتوبلاگم . تو وبم هم رگه هایی از این علاقه به صورت آلبوم های مختلف و عکس های بدون شرح دیده میشه . الطفا ببینن و اگه دوست دارین تبادل لینک کنیم .
ضمنا دایی من تو بندر لنگست . ۲ بار اومدم جای باحالیه !
سبز باشین . یا علی

پاورلیفتر سه‌شنبه 2 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 12:02 http://www.lahijweb.blogsky.com

سلام دوست خوبم . عیدت مبارک . ممنون از توجهی که به کامنت من داشتی .
من بچه لاهیجان هستم که تو تهران سربازم !‌
داییم الان نزدیک ۲۰ سالی هست بندر لنگه ازدواج کرده و اونجا زندگی میکنه . بهزیستی کار میکنه . حودش و خانمش پزشکن .
ممنون از لینکی که دادی . منم چشم الان میزارم داداش . اسم من اسمم :‌اسماعیل . فدای تو / امیدوارم همیشه سری به هم بزنیم .یا علی !

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد